جدول جو
جدول جو

معنی سلام رساندن - جستجوی لغت در جدول جو

سلام رساندن
(لِ شُ دَ)
درود رسانیدن. تبلیغ تحیت. (فرهنگ فارسی معین) :
سلام من که رساند به پهلوان جهان
جز آفتاب که چون من درم خریدۀ اوست.
خاقانی.
من ای صبا ره رفتن بکوی دوست ندارم
تو میروی بسلامت سلام من برسانی.
سعدی.
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان.
سنایی.
مرد بازرگان پذیرفت آن پیام
کو رساند سوی جنس از وی سلام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
سلام رساندن
درود رسانیدن تبلیغ تحیت
تصویری از سلام رساندن
تصویر سلام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیام رساندن
تصویر پیام رساندن
منتقل کردن پیام کسی به دیگری، برای مثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ)
پیام بردن. الاکه:
اگر وقتی کنی بر شه سلامی
بدان حضرت رسان از من پیامی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ نُ دَ)
جور کردن. ستم کردن. ظلم کردن: و یا بکسی ستمی رساندن و چنان داند که داد کرده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سلام رسانیدن
تصویر سلام رسانیدن
درود رسانیدن تبلیغ تحیت
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام بردن تبلیغ رسالت کردن: اگر وقتی کنی بر شه سالامی بدان حضرت رسان از من پیامی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار